کد مطلب:28507 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:120

تشویق یارانش به پیکار












2224.الجمل: امیر مؤمنان، سه روز به جملیان مهلت داد تا دست بردارند و حرمت نگه دارند؛ ولی چون پافشاری آنان را بر مخالفت دید، در میان یارانش برخاست و فرمود:

«ای بندگان خدا! با سینه های گشاده، به سوی این گروه، حمله برید؛ چرا كه آنان بیعتم را شكستند، پیروانم را كشتند، كارگزارم را شكنجه دادند و او را پس از این كه با زدنی سخت و مجازاتی شدید، آزار و اذیّت كردند، از بصره بیرون راندند، درحالی كه او پیرمردی است از چهره های سرشناس انصار و اهل فضیلت. برای او حرمتی نگه نداشتند و سِنْدیان را- كه مردانی صالح بودند- به قتل رساندند و حُكَیم بن جَبَله را چون برای خدا نسبت به آنان خشم گرفته بود، ظالمانه و با دشمنی كشتند و پس از آن كه پیروان من از دست آنان گریختند، تعقیبشان كردند و آنان را در هر پَستی و بلندی ای گرفتند و با شكنجه و زجر، گردن زدند. آنها را چه شده است؟! "قَتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّی یُؤْفَكُونَ؛[1] خداوند، آنان را بكُشد.آنان كجا می روند؟".

ای بندگان خدا! به سویشان بشتابید و بر آنان، شیرانی باشید؛ چرا كه آنان، اشرارند و كسانی كه آنها را بر باطلْ یاری می دهند نیز از اشرارند. با شكیبایی و به حساب خدا گذاردن و آمادگی روحی خود، با آنان روبه رو شوید. به راستی كه شما مبارزه جو و پیكاركننده اید و جان خویش را برای ضربه شمشیر و نیزه و جنگ با هماوردان، آماده ساخته اید.

هركس به هنگام سختی در خود، آرامشی احساس كرد و به هنگام رو در رویی، در خود، شجاعتی یافت و در برادرش سستی و هراسی دید، از او حمایت كند، چنان كه از خود حمایت می كند كه اگر خدا می خواست، او را مانند وی قرار می داد».[2].

2225.امام علی علیه السلام- از سخنرانی اش در جنگ جمل-: ای مردم! به راستی كه من به سوی این گروه آمدم و آنان را فراخواندم و برای آنان، استدلال كردم. آنان مرا دعوت كردند كه در نبرد، شكیبایی ورزم و برای زخم نیزه ها آماده شوم. مادرشان در عزا نشیند! من هیچ گاه با جنگ، تهدید نشده ام و از ضربت شمشیر، ترسانده نشده ام. برای دیگری رعد و برق به راه اندازند كه من ابو الحسنم؛ همان كسی كه بُرش آنان را كُند ساخت و جماعتشان را از هم پراكند، و با چنین دلی دشمنم را ملاقات می كنم كه به وعده های یاری و تقویت و پیروزی پروردگار خویش، دل بسته ام و به پروردگارم یقین دارم و در كار خود، هیچ شكّ و شبهه ای ندارم.

ای مردم! به راستی كه مرگ، از [ كسی كه در میدان جنگْ] برجایْ ایستاده، درنمی گذرد و فراركننده، او را ناتوان نمی سازد. از مرگ، چاره ای نیست. آن كه نمیرد، كشته می شود و برترین مرگ، كشته شدن [ در راه خدا] است. سوگند به آن كه جانم در دست اوست، هزار ضربه شمشیر برایم آسان تر است از مردن در بستر!

شگفتا از طلحه! مردم را به كشتن پسر عفّان تحریك كرد و وقتی او كشته شد، دستش را [ برای بیعت] از سرِ رضایت به من داد. سپس بیعت مرا شكست. بارخدایا! او را بگیر و مهلتش مده.

آگاه باشید كه زبیر، بیعت مرا شكست و پیوند خویشاوندی ام را بُرید و دشمنانم را پشتیبانی نمود. [ بار خدایا!] امروز، آن گونه كه خود می خواهی، مرا از [ شرّ] او كفایت كن.[3].









    1. توبه، آیه 30.
    2. الجمل: 334، الإرشاد: 252/1، بحار الأنوار: 131/171/32.
    3. الكافی: 5/53/4، الأمالی، طوسی: 169/284. نیز، ر. ك: نهج البلاغه: خطبهء 174.